: ماجرای مرد و زن افتاد نقل
آن مثال نفس خود می‌دان و عقل

لذا بهتر این حکایت را بر نفس خویش قیاس نمایی و ان را بر میزان عقل خویش سنجش کن

********************************

این زن و مردی که نفسست و خرد
نیک بایستست بهر نیک و بد

.خلاصه کلام اینکه مقصود من از زن و‌مرد عقل و نفس است و این دو بر هر انسان مونث و مذکر لازم است

************************************

ماجرای مرد و زن را مخلصی
باز می‌جوید درون مخلصی

اگر انسان مخلص باشد داستان زن و‌مرد مذکور رو را تفحس میکند و بدنبال فهم مقاصد ان است

********************************

وین دو بایسته درین خاکی‌سرا
روز و شب در جنگ و اندر ماجرا

عقل و نفس این دو برای این دنیای مادی لازم و ملزوم یگدیگرند
و مدام در شب و روز ستیز و حکایاتشان موجود است

****************************************

زن همی‌خواهد حویج خانگاه
یعنی آب رو و نان و خوان و جاه

زن که نقش نفسانیات است استمرارا در تکاپوی رزق مادی است یعنی او به اب و نان و جاه فکر میکتد

******************************

عقل خود زین فکرها آگاه نیست
در دماغش جز غم الله نیست

اما اندیشه ادمی اصلا از فکرهای نفسانی اگاهی ندارد و هیچگاه جز غصه وصال الهی غمی او را احاطه نکرده

**************************************

گرچه سر قصه این دانه‌ست و دام
صورت قصه شنو اکنون تمام

گر چه راز این داستان ارتباط عقل و‌نفس است که نقش دام و دانه را دارند .ولی لازم است فعلا به ظاهر حکایت گوش کنی

******************************

گر بیان معنوی کافی شدی
خلق عالم عاطل و باطل بدی

در عرفان و‌وصال حق تنها بیان معنویت کافی نیست .اگر اینگونه بود خلایق از بندگی و عبادت فارق بودند و در حقیقت عاطل و باطل روزگار را گذران می نمودند

**************************************

گر محبت فکرت و معنیستی
صورت روزه و نمازت نیستی

اگر محبت و عشق به حق فقط در عبارت فکر و‌معنا خلاصه میشد.دیگر صورت افعال ادمی در عبادات افعالی بی معنا بود

********************************

هدیه‌های دوستان با همدگر
نیست اندر دوستی الا صور

مثالی برای تفهیم بهتر این ادعا اینکه...
مثلا هدایای دوستان به همدیگر ریشه دوستی نیست بلکه صورت کار است در ابراز میل درونی ادما نسبت به همدیگر

********************************

تا گواهی داده باشد هدیه‌ها
بر محبتهای مضمر در خفا

زیرا هدیه های ظاهری گواهی است بر محبت و عشق درونی اما نهفته و پنهان شده در ضمیر ادمیان.

*******************************************

زانک احسانهای ظاهر شاهدند
بر محبتهای سر ای ارجمند

زیرا این اصل رو باید قبول کرد که احسان محسن نسبت به هم نوع چیزی جز محبت درونی است
مسایل السلوک
حال این مقدمه طولانی و بیان زوایای پنهان عقل و‌ماده چیست....مولانا میخواهد تاکید نماید به اینکه عشق به حضرت حق لازمه ان هدیه ظاهری به معبود یعنی پایبندی به معشوق اسمانی است و عبادات افعالی دلیل بر عشق درونی مخلوق به خالق است
ادعای این مطلب که من عبادات ظاهری را انجام نمیدهم اما به خدا عشق میورزم ادعای است پوچ و یاوه...
مگر میشود کسی عاشق معبود باشد اما از عبادت دوری نماید این ادعایی متافقانه است
هر چه عشق بیشتر بندگی طبق فرمان رب کریم شدیدتر است

*************************************

شاهدت گه راست باشد گه دروغ
مست گاهی از می و گاهی ز دوغ

شاهد بر صحت ادعای تو در صدق و عدم ان همین افعال ظاهری است مگر میشود کسی دوغ خورده باشد اما ادعای مستی می نماید
مسایل السلوک
خداوند در قران کریم میفرماید
بعضی در دوستی ما منافق اند و‌نشان ان عدم میل در عبادت است و‌چون برای نماز خوانده شوند احساس کسالت نمایند
و یا در جایی دیگر میفرماید نسبت به نماز ساهون هستند و یا مرایی اند
مدعی عشق به خدا در ورطه امتحان حقیقت نفس او اشکار میگردد

*********************************

دوغ خورده مستیی پیدا کند
های هوی و سرگرانیها کند

انکس که مدعی کاذبانه است دوغ هم که خورده باشد تظاهر میکتد که شراب نوشیده او های و هوی ریاکارانه از خود نشان میدهددر حالی که اصلا حالت سکر ندارد
مسایل السلوک
عبدالله ابی منافق مشهور صدر اسلام در هنگام ورود پیامبر علیه السلام به مدینه یا هنگام جهاد فقط سر صدا راه می انداخت و ظاهرا خویش را مشتاق ترین نشان میداد اما در هنگام جهاد به بهانه اینکه مردم مکه با مهاجرین ادعای جنگ دارند به اتفاق خیلی لز هم پیمانانش برگشت و مسلمانان را تنها گذاشت
مدعی به دروغ در صحنه عمل پهلو تهی نماید و چهره حقیقی مزورانه اش را نشان دهد

***********************************************

آن مرایی در صیام و در صلاست
تا گمان آید که او مست ولاست

اما ادم ریاکار خویش را دایم الصلاه و دایم الصوم نشان میدهد تا در گمان دیگران خویش را مست الهی و فنای در حق افکتد

************************************

حاصل افعال برونی دیگرست
تا نشان باشد بر آنچ مضمرست

حاصل مطلب اینکه که کردار ظاهری فرد چیزی دیگر است گر چه نیت و باور درونی در افعال فرد بروز می نماید
اما این یه قاعده نسبی است و چه بسا افرادی هستند که احوال درونی شان بر کردار برونی دلالت نمی کند

***********************************

یا رب این تمییز ده ما را بخواست
تا شناسیم آن نشان کژ ز راست

بار الها چنان قدرت فهم باطنی به ما عنایت فرما تا قدرت درک و تشخیص افعال خالصانه و منافقانه را داشته باشیم
مسایل السلوک
خدای مهربان صفت ظاهر و باطن را تجلی گرداند در ضمیر دوستانش انانیکه محرم رب حکیم شوند الطاف بینهایت او یعنی نور معنایی را کسب نمایند و به تبع ان صاخب تصرف گردند
صاحب تصرف به مدد نور الهی قدرت تمییز حق از باطل را دارند و این همه به اذن و اراده اوست

**********************************

حس را تمییز دانی چون شود
آنک حس ینظر بنور الله بود

حس تشخیص حق را از باطل را میدانی چگونه باید کسب نمود
فقط میبایست حس مدرکه خویش بینا به نورالله نمود
مسایل السلوک
این یک واقعیت است که ذهن انسان الوده به اوهام و خیالات است لذا قدرت درک ضلالت از هدایت صعب است
تنها زمانی ادمی به حقیقت امور تصرف خواهد یافت که باطن را از تمام رزیلت ها پاک نماید سینه خالی از غبار کینه و کبر و حسد....به اسرار حقیقت دست خواهد یافت

]******************************************:

ور اثر نبود سبب هم مظهرست
همچو خویشی کز محبت مخبرست

لازم نیست همیشه اثر موجود باشد از سبب یا موثر نیز میتوان اگاهی حاصل کرد
بعنوان مثال از خویشی و هم بستگی افراد میتوان از محبت و عشق انان خبردار شد
مسایل ابسلوک
هدف مولانا از طرح این تمثیل وابستگی و عشق به عبادات هر فرد نشانه عشق او به معبود است و کسالت و دوری از بندگی نشانه عدم محبت به معبود است

***************************************

نبود آنک نور حقش شد امام
مر اثر را یا سببها را غلام

بنده به محض دریافت حقیقت نور معرفت در جان خویش دیگر نیلزمتد اثر و موثر نیست

*****************************************

یا محبت در درون شعله زند
زفت گردد وز اثر فارغ کند

این چنین فردی از دو حالت خارج نیست یا شعله عشق در ضمیرش زبانه کشد و به تبع ان نیرو مند گردد ویا موثرها محو شود
مسایل السلوک
اگر اثرها نابود گردد خود فنا حاصل شود و عشق نیز خود موجب هلاکت اثر و سبب است

***************************************

حاجتش نبود پی اعلام مهر
چون محبت نور خود زد بر سپهر

او دیگر به ابراز عشق بی نیاز شود چون محبت الهی خود تجلی خویش بر کاینات بگستراند

************************************

هست تفصیلات تا گردد تمام
این سخن لیکن بجو تو والسلام

شرح این حقیقت باید به نهایت خویش برسد ولی باید این اصل را فراموش نکرد که تنها راه دریافت ان از الگو و استاد عشق است و بس

**********************************

گرچه شد معنی درین صورت پدید
صورت از معنی قریبست و بعید

و انکسانی که ظاهر را در معنا دخیل میدانند باید باور نمایند که صورت هم میتواند دور باشد و هم از جهتی دیگر نزدبک
مسایل السلوک
صورت تجلی گاه معنا هست ولی نمیتواند حق معنا را انطور که هست نشان دهد

**********************************

در دلالت همچو آبند و درخت
چون بماهیت روی دورند سخت

مثال ان اینگونه است که دقیقا شبیه اب و درخت هستند گر چه اب لازمه رشد و سرسبزی اشجار است ولی به لحاظ ماهیت بینهایت تفاوت میان ان دوست

ترک ماهیات و خاصیات گو
شرح کن احوال آن دو ماه‌رو

لذا فعلا این مبحث ماهیت و خاصیت را فراموش نماییم و به متن حکایت بپردازیم
پایان بخش ۱۲۶
بیت ۲۶۴۲

 



تاريخ : شنبه 15 آبان 1395برچسب:انجمن,ادبی,مولانا,سنگان,شرح مثنوی معنوی,یاربی,مسجد گنبد, | 1:40 | نويسنده : مولانا سنگان |
صفحه قبل 1 صفحه بعد